یادمه سال 85 رو سال گردشگری نامیدیم بس که هر هفته یه جا بودیم و چقدر خوش گذشت اون سال با همه ی تلخیهاش اما دیروز صبح که فقط با هوس یه کله پاچه آغاز شد تبدیل شد به روز گردشگری
صبح زودحدودای 5.5. بعد از نماز با اینکه شبش 3 ساعت هم نخوابیده بودم اما پا شدیم با اقای همسر بریم کلپچ بزنیم
تا مختاری رفتیم اما نامرد یه کم ادا در اورد!ما هم بی خیال شدیم و آقای همسر یادش افتاد سمت شهر ری -که قبلنا سرکارش اونجا بود- یکی از دوستاش یه کله پاچه ای تمیز معرفی کرده بود!
ما هم رفتیم اونجا و ... عجب خوشمزه بود یعنی جای همه ی دوستداران کلپچ خالی هم تمیز بود هم خوشمزه
بعدش هم رفتیم سمت حرم حضرت عبدالعظیم
یه 1 ساعتی اونجا بودیم و بعدش رفتیم بهشت زهرا پیش بابابزرگا و مامان بزرگ و عمو و ... یه سری از اقوام برای تبریک عید!
از اونجا هم قطعه ی شهدا که خیلی سال بود نرفته بودم شاید بیشتر از 4-5 سال
نه جایی رو من بلد بودم نه آقای همسر
همین جوری یه جا ماشین رو پارک کردیم و داشتیم قدم میزدیم که سر از مزار شهید چمران و شهید همت و ... در آوردیم و کنارشون هم دیدیم یه جا خیلی شلوغه و فهمیدیم همین بنده خداست که توی انفجار انبار مهمات شهید شده -شهید تهرانی مقدم-
حدودای 11 بود که رسیدیم خونه
اومدیم بخوابیم این خانم کوچولو هی سکسکه کرد ... هی به راست بخواب هی به چپ بخواب،نچ اصلاً نمیشد!
یه کم جمع و جور کردیم و ... ساعت 5 یه کم ناهار خوردیم و نماز مغرب رو که خوندیم راه افتادیم برای عیدی گرفتن از سیدا
خیابونا غلغله بود 4 جا رفتیم با اینکه نزدیک هم بودن اما ساعت 11رسیدیم خونه
دیگه اینقدر همه ازم سوال کردن کی دخترت دنیا میاد و من گفتم انشالله همین روزا، خودم دیگه خنده م میگیره
این دختر ه همه مون رو گذاشته سرکار
اینم از روز گردشگری ... من دوست داشتم قم هم بریم اما آقای همسر گفت یهو یه اتفاقی میوفته و همونجا باید بری بیمارستان:))